سلنا نفس مامان و باباسلنا نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

پرنسس سلنا

روز پدر+ تولد قمری سلنا جان(سال اول)

پدر مهربانم من نبودم و تو بودی بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی حالا سال هاست که با بودنت زندگی میکنم هر روز،هر لحظه،هر آن و دم به دم هستی ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ببخش تمام نادانی ها و کج فهمی هایم را دستانت را میبوسم و پیشانیت را که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود خاک پایت هستم تا هست و نیست هست به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم میکنم پدر مهربانم روزت مبارک همسر عزیزم شانه هایت ستون محکمی است پناهگاه گرم خانه را دست در دستانم که میگذاری خون گرم آرامش در رگ هایم میدود در برابر طوفان های بی رحم زندگی ...
23 ارديبهشت 1393

پدرانه

دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین دستی که میتونی توی دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای گرم و مهربون پدرته دختر که باشی میدونی همه ی دنیات پدرته دختر که باشی میدونی هرجای دنیا که باشی چه کنارت باشه و چه نباشه قوی ترین فرشته ی نگهبان زندگیت پدرته   ...
17 ارديبهشت 1393

روزانه های دخترم

عروسک مامان الان که دارم برات مینویسم 11 ماه و 9 روزه هستی چیزی به تولدت نمونده و من و بابایی داریم تدارکات جشن تولدتو میبینیم باورم نمیشه که یک سال گذشت به سرعت برق و باد واقعا روزهای شیرین و به یاد موندنی رو برامون ساختی و امیدوارم روزهای پیش رو از این هم شیرین تر و به یاد موندنی تر بشه. دیشب من برای اولین بار برای شما قصه تعریف کردم قصه ی شنگول و منگول رو شما هم با دقت داشتی به قصه گوش میدادی،همچنین دیشب عروسک مامان برای اولین بار مداد گرفتی دستت و به کمک هم چند تا خط  روی کاغذ کشیدیم و شما هر بار که یه خط میکشیدی کلی ذوق میکردی. امروز صبح هم من و شما و بابایی باهم رفتیم پارک هوا خوری این اولین بار بود که با شما میرفتی...
13 ارديبهشت 1393

دخترم 11 ماهگیت مبارک

ماه تابان من امروز 11 ماهه شدی اینک آمده ام اینجا تا برایت بنویسم که: 11 ماه هست که خورشید خانه ی ما از پس نگاه های تو طلوع میکند و شب ها ماه بابستن چشم های تو چشمانش را میبندد 11 ماه هست که من به یک من دیگر تبدیل شده ام و تغییراتم آنقدر شگرف است که تصورش هم ممکن نیست 11 ماه هست که تو روی زمین نفس میکشی و دو تا فرشته روی شانه هایت به یمن حضور تو به زمین آمده اند 11 ماه هست که مااحساس میکنیم زندگی زیباتر و شیرین تر از قبل هست 11 ماه هست که تو هستی و این قشنگ ترین و شیرین ترین چیزی هست که خدا به ما هدیه داده 11 ماه هست که در هوای تو نفس میکشیم نازنینم 11 ماه هست که هر روز خدا رو شکر میک...
3 ارديبهشت 1393

تاریخ های به یاد ماندنی سلنای عزیزمان

  اولین حمام= 92/3/ 4 خواندن اذان و اقامه در گوش دخترم=92/3/4 گرفتن شناسنامه ی گل دخترم=92/3/6   اولین باری که پیش دکتر کودکان رفتیم=92/3/7 اولین باری که مامانی  و دخملی باهم تنها بودیم= صبح 92/3/18 اولین باری که رفتیم خونه ی بابا جون(بابای مامانی)=عصر 92/3/18  اولین باری که رفتیم خونه ی پدر بزرگ(بابای بابایی)=92/4/2 اولین آتلیه=92/5/22 سوراخ کردن گوش=92/6/15 برگشتن به روی شکم=92/6/15 غلتیدن=92/6/17   اولین سرما خوردگی=92/7/15  اولین گردش بیرون از شهر=92/7/25 اولین بار که بدون کمک نشستی=92/8/20 اولین باری که بابا گف...
3 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس سلنا می باشد