دخترمون دیگه تو اتاق خودش میخوابه
دخترکوچولوی ما دیگه بزرگ شده و بالاخره تصمیم گرفتیم که دیگه توی اتاق خودش بخوابه از اونجایی که سلنا جون موقع خوابیدن حتما باید بغلش میکردم و دستامو میگرفت و تو بغلم میخوابید به همین خاطر تا یک هفته هر شب تا وقتی که سلنا بخوابه تو تختش میخوابیدم و مثل همیشه تو بغلم میخوابید و تا وقتی خوابش سنگین میشد تو تختش بودم(از مزایای مامان لاغر بودن و سرویس خواب آپادانا داشتن ) و البته بماند که با چه مکافاتی پاهامو جمع میکردم تو شکمم که تو تخت جاشم از هفته ی دوم سلنا خانم ما راضی شد که من بیام پایین تختش بشینم و دستاشو بگیرم و بالاخره هفته ی سوم خوشگل خانم ما رضایت دادن که پایین تختش دراز بکشم و دیگه دستاشو نگیرم البته تو تمام مدتی که سلنا تو اتا...
نویسنده :
مامان الهام
22:53
دخترم تولد سه سالگیت مبارک
من نه بهشت میخواهم و نه آسمان و نه زمین بهشت من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست که در آغوشم رویای پروانه ی آرزوهایت را میبینی من مادرم همانی که خالقم ذره ای از عظمتش را به من بخشید تا تجربه کنم حس بزرگی و لامتناهی بودنش را من هیچ نمیخواهم هیج . . . هیچ روزی به من تعلق ندارد,همه ی روزها و ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه های من تویی و من دست کودکیت را میگیرم تا به فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است بر تو و هیچ منتی از من بر تو وارد نیست که من با اختیار و عشق تو را به این دنیای پرآشوب فرا خوانده ام بهترین اتفاق زندگیم تولدت مبارک ...
نویسنده :
مامان الهام
8:11