سلنا نفس مامان و باباسلنا نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

پرنسس سلنا

دخترم تولد دوسالگیت مبارک

دو سال چقدر زود گذشت انگار همین دیروز های نزدیک بود که من فهمیدم دیگر یکی نیستم و دوتا شده ام انگار همین دیروزهای نزدیک بود که من زیر پوست تنم حس کردم قلبی با قلب من یکی شده است انگار همین دیروزهای نزدیک بود که تکان هایت را حس کردم و دانستم تنها نفس نمیکشم بعد دیگر تقسیم لحظاتم بود با تو . . .باتو عشق کوچکم شب آخر رسیده بود و قرار بود که فردا صبح زمینی شوی و من در هیجان لحظه ی دیدار خوابم نمیبرد در عین حالی که بی تاب دیدارت بودم اما می اندیشیدم هیچ وقت دیگر انقدر نزدیک به من و در من نخواهی بود دلم تنگه  برای تمام لحظه های نه ماه بارداری , لحظه های هم آغوشی روح هایمان در یک کالبد دلتنگ ضربه هایت تکان هایت و طنین قلبت زیر ...
3 خرداد 1394

عکس های 22 ماهگی و 23 ماهگی دخترم

اسم عشقم با چای چه حس خوبیه دخترت برای اولین بار واسه تو و باباییش گل بچینه بدون شرح یه عکس از خوابیدن های یهویی سلنا عکس های سفر به ارومیه به همراه دوستای گلمون پیک نیک در یک روز زیبای بهاری     ...
23 ارديبهشت 1394
2231 11 12 ادامه مطلب

هورااااااااااا سلنا جونم رو از شیر گرفتم

12 اردیبهشت 94 برگی دیگر از مادرانگیم . . . برگی دیگر از زندگی تو . . . با شروع این روز دیگر شیره ی جانم را برای وقت خواب هم نداشتی راه که میبردمت تمامی نجواها عاشقانه بود با بوسه هایی پیاپی بر گونه هایت که گاه خیس از اشک میشد تو بودی و سری که روی شانه ام بود با چشمانی نگران و نیمه باز من بودم و بغضی فرو خورده بغضی پر از دلتنگی برای تمام این لحظات زیبا دلم تنگ میشد واسه اون لحظه هایی که بغلت میگرفتم و بهت شیر میدادم  موهای مخملیتو نوازش میکردم یه وقتایی دستاتو میاوردی به طرف صورتم و با لب هام بازی میکردی و من دستای کوچیکتو غرق بوسه میکردم وقتی موقع شیر خوردن با اون چشمای معصومت زل میزدی به چشمام حس میکرد...
16 ارديبهشت 1394

روزانه های دخترم

عشق مامان چند وقتیه که  از روزمرگی هات ننوشتم باور کن خیلی دلم میخواد بیام و دقیقه به دقیقه ی  دوران کودکیتو اینجا ثبت کنم ولی این روزها سرم حسابی مشغوله تو هستش بیشتر از قبل شیظنت میکنی و بیشتر از قبل به وجود من نیاز داری دوست داری همش باهات بازی کنم به همین دلیل چند وقته فرصت نکردم در مورد کارای جدیدت بنویسم نفس مامان دندون شانزدهمت رو 14 اسفند ماه در آوردی و الان 16 تا دندون داری از 22 ماهگیت میتونی از یک تا ده رو بشمری اول یاد گرفتی از هشت تا ده  رو میشمردی و به مرور یاد گرفتی از یک تا ده رو میشمری آفرین دختر باهوش مامان چند روزه یاد گرفتی به انگلیسی از یک تا سه رو میشمری لغات انگلیسی جدیدی که یاد گرفتی:و...
15 ارديبهشت 1394

روز پدر+تولد قمری سلنا جان(سال دوم)

  برای پدرم که اولین کلام ها را با او شروع کردم ساده ترین و دلنشین ترین کلام بابا برای پدرم که اولین قدم هایم را روی پاهای مردانه ی او تاتی تاتی کردم برای پدرم که در کودکی می پنداشتم بزرگترین و قوی ترین مرد دنیاست برای پدرم که تنها نان نداد عشق داد برای پدرم که ستبری شانه هایش,بزرگی قلبش,صلابت کلامش,مهربانی نگاهش و زیبایی لبخندش را می ستایم برای پدرم که حالا یقین دارم قوی ترین و برزگ ترین قهرمان زندگی من است پدر مهربانم روزت مبارک   کسی را دارم که آنقدر برایم کسی هست که نگاهم دنبال کسی نیست و این را هزاران بار فریاد میزنم که دیگر کسی به چشمانم نمی آید و هیچ نگاهی دلم ...
12 ارديبهشت 1394

دخترم 23 ماهگیت مبارک

دخترم چشم های تو را که از نهایت زیبایی و زندگی با من حرف میزنند را دوست دارم نگاهت را که ساده و معصوم در جستجوی کشف این دنیاست را دوست دارم دستان کوچکت که لمس نرم طراوت کودکیست را دوست دارم رویاهایت را که همه ی زندگی در عظمت سادگیش خلاصه میشود را دوست دارم قدم های تو را که چقدر راحت از لحظه ها عبور میکنند را دوست دارم من تو را با تمام دلم از نهایت وجودم دوست دارم تو را به خاطر حس زیبای مادر شدنم دوست دارم تو را به خاطر تمام رویاهای داشتنت دوست دارم ای تمام نفس های من دوستت دارم نفسم 23 ماهگیت مبارک ...
3 ارديبهشت 1394

روز مادر(سال دوم)

دختر که داشته باشی انگار خودت را با دست خودت پرورش میدهی . . .انگار مادری را از کودکی تجربه میکنی . . . دختر است , از کودکی آفریده شده برای مادری, آن هنگام که عاشقانه موهای عروسکش را شانه میزند و قربان صدقه های مادرانه اش را نثار عروسکش میکند,لالایی برایش میخواند و به رویش میخندد . . . دختر است , آفریده شده است که از کودکی از عزیزانش مراقبت کند , آن هنگام که خسته از مشغله های روزانه کنارت مینشیند و دست هایت را با دست های کوچکش نوازش میکند . . . وقتی هیچ کس دردهایت را  نمی فهمد به چشم هایت خیره میشود و می گوید مامان چرا خوشحال نیستی؟ دختر که داشته باشی باید غمت را پنهان کنی راحت با غمت میشکند . . . او مادر آینده است باید یاد ب...
20 فروردين 1394
1913 10 15 ادامه مطلب

دخترم 22 ماهگیت مبارک

دختر نازنینم این روزها را به عشق دیدن لبخند قشنگت ,به عشق بوسه های شیرینت,به عشق صدای گرمت,به عشق دستان کوچک ولی پرمهرت و به عشق دیدن بزرگ شدنت سپری میکنیم نشانه های مستقل شدنت روز به روز بیشتر میشوند ,درک و فهم بالایت همیشه مایه ی تحسین ماست کنجکاوی هایت را دوست دارم دست های کوچکت مدام در پی لمس چیزی می دود نفسم من عاشق این دست های کوچکت شده ام  دست هایت را باز میکنی و مرا در آغوش میکشی و من از ته دل احساس خوشبختی میکنم خدا چه عاشقانه بند بند این انگشتان را آفریده است این روزها تو از همیشه شیرین تر شده ای هرجایی که هستیم این تویی که میدرخشی و این مایه ی غرور من هست چند هفته ی دیگر قرار است ...
3 فروردين 1394

آخرین پست سال 93

دخترم چیزی به تمام شدن سال 93 نمونده  روزها چه زود گذشت مخصوصا روزهای آخر سال  الان که دارم مینویسم شما تو خواب نازی و من در عین حال که دارم تایپ میکنم تو ذهنم دارم روزهای رفته ی سال رو ورق میزنم,چه خاطره هایی که دیگه زنده نمیشن ,چه روزهایی که دلم میخواست تا ابد تموم نشن و چه روزهایی که هر ثانیه ی اون به اندازه ی یک سال گذشت,چه لبخندهایی که بی اختیار روی لب هام نشست و چه اشک هایی که از چشم هام سرازیر شد,چه آدم هایی که دلم رو گرم کردن و چه آدم هایی که از روی عمد یا بی اختیار دلمو شکستن, چه چیزها که فکرش را نمیکردم و شد و چه چیزها  که فکرم را پر کرد و نشد,چه آدم ها که شناختمشان و چه آدم ها که فهمیدم هیچ وقت نشناختمشان و...
28 اسفند 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس سلنا می باشد