دخترم تولد دوسالگیت مبارک
دو سال چقدر زود گذشت انگار همین دیروز های نزدیک بود که من فهمیدم دیگر یکی نیستم و دوتا شده ام انگار همین دیروزهای نزدیک بود که من زیر پوست تنم حس کردم قلبی با قلب من یکی شده است انگار همین دیروزهای نزدیک بود که تکان هایت را حس کردم و دانستم تنها نفس نمیکشم بعد دیگر تقسیم لحظاتم بود با تو . . .باتو عشق کوچکم شب آخر رسیده بود و قرار بود که فردا صبح زمینی شوی و من در هیجان لحظه ی دیدار خوابم نمیبرد در عین حالی که بی تاب دیدارت بودم اما می اندیشیدم هیچ وقت دیگر انقدر نزدیک به من و در من نخواهی بود دلم تنگه برای تمام لحظه های نه ماه بارداری , لحظه های هم آغوشی روح هایمان در یک کالبد دلتنگ ضربه هایت تکان هایت و طنین قلبت زیر ...
نویسنده :
مامان الهام
23:13