آخرین پست سال 93
دخترم چیزی به تمام شدن سال 93 نمونده روزها چه زود گذشت مخصوصا روزهای آخر سال الان که دارم مینویسم شما تو خواب نازی و من در عین حال که دارم تایپ میکنم تو ذهنم دارم روزهای رفته ی سال رو ورق میزنم,چه خاطره هایی که دیگه زنده نمیشن ,چه روزهایی که دلم میخواست تا ابد تموم نشن و چه روزهایی که هر ثانیه ی اون به اندازه ی یک سال گذشت,چه لبخندهایی که بی اختیار روی لب هام نشست و چه اشک هایی که از چشم هام سرازیر شد,چه آدم هایی که دلم رو گرم کردن و چه آدم هایی که از روی عمد یا بی اختیار دلمو شکستن, چه چیزها که فکرش را نمیکردم و شد و چه چیزها که فکرم را پر کرد و نشد,چه آدم ها که شناختمشان و چه آدم ها که فهمیدم هیچ وقت نشناختمشان
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر شد.
دخترم پیشاپیش سال نو رو تبریک میگم و امیدوارم روزهایت بهاری و بهارت جاویدان باشد.
و در آخر هم دو تا عکس از روز چهارشنبه سوری خونه ی بابا جون میذارم