دخترم 25 ماهگیت مبارک
هر لحظه با تو حس تازه ای درونم متولد میشود که قابل توصیف نیست امام دلم را روشن و لبم را پر از لبخند میکند وقتی تو میخندی انگار خوشبختی من را میبوسد
عزیز دلم به همین زودی یک ماه از آغاز سومین سال زندگیت گذشت و تو شکوفه ی زندگیم 25 ماهه شدی... مبارکت باشد نفسم
زیبایم 25 ماهگیت مبارک
داری گلا رو بو میکنی
یک روز خوب در پارک
یک روز خوب دیگه در پارک با خاله پریسا (دوست مامانی)
شما و خاله پریسا
اینجا بابا جون میخواست یه گلدون بزنه به دیوار حیاط فوری رفتی سراغ جعبه ابزار
اولین تجربه ی شهربازی ایل گلی عشقم
وروجک اون بالا چیکار میکنی
یک روز دیگه تو شهربازی ایل گلی به همراه خاله ندا اینا
قبل شهربازی رفتیم رستوران
خاله ندا اینا زحمت کشیده بودن و به مناسبت تولدت برات کادو گرفته بودن و ما هم واسه محیا جون کادو گرفته بودیم اینجا با کادوهاتون عکس انداختین
سلنا و علی جون پسر خاله ژیلا(دوست مامانی)
عشق مامان مشغول خاله بازی
فدای دختر مهربونم بشم داری از پشت توری پنجره باباجون رو بوس میکنی
در آخر هم بریم سراغ عکسای تولد مامانی و باباجون
تولد مامانی که 7 خرداد بود و بابایی واسه نهار بردمون رستوران برکه
عصر هم رفتیم خونه باباجون و اونجا تولد رو گرفتیم
اینم کیک تولد باباجون که 26 خرداد بود چون خامه واسه باباجون ضرر داره تصمیم گرفتم کیک تولد باباجون رو خودم درست کنم و بهش خامه هم نزنم تا راحت بتونه از کیک بخوره از کادو عکس نگرفتم کادو هم ادکلن گرفته بودیم