روزمادر(سال سوم)
دلم ضعف میرود برای دنیای مادری
دنیایی که متعلق به خودت نیستی
همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که آغوش تو آرام اش میکند
آنقدر کوچک است که دست های تو هدایتش میکند
آنقدر ضعیف است که شیره ی جان تو پرورش اش میدهد
مادری را دوست دارم . . .
چون به بودنم معنا میدهد
چون ارزشم را به رخم میکشد
و یادم میدهد هزار بار بگویم جانم و باز هم کم هست برای شنیدن کلمه ی مادر از امانت خدایم
مادری را دوست دارم . . .
هرچند در آینه خودم را نمیبینم
آن زن خسته و کم خواب در قاب آینه را تنها وقتی میشناسم که دست های فرشته ای به گردنم گره میخورد
و با خنده از من میخواهد که عکسی دو نفره بگیریم
و آن وقت هست که من زیبا میشوم و زیباترین ژست دو نفره را در قاب آینه حک میکنم
مادریم را خیلی دوست دارم . . .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی