روز پدر+ تولد قمری سلنا جان(سال اول)
پدر مهربانم
من نبودم و تو بودی
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی
حالا سال هاست که با بودنت زندگی میکنم
هر روز،هر لحظه،هر آن و دم به دم هستی
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت
ببخش تمام نادانی ها و کج فهمی هایم را
دستانت را میبوسم و پیشانیت را
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم میکنم
پدر مهربانم روزت مبارک
همسر عزیزم
شانه هایت ستون محکمی است پناهگاه گرم خانه را
دست در دستانم که میگذاری خون گرم آرامش در رگ هایم میدود
در برابر طوفان های بی رحم زندگی می ایستی،پشتم به تو گرم است
آنقدر با دست هایت انس گرفته ام که گاهی دلم لک میزند دستانم را بگیری
هربار دستانم را میگیری خیالم راحت میشود میدانم که هوایم را داری
و من میان ازدحام غریبی گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستانم را رها نمیکنی
همسر عزیزم روزت مبارک
دختر زیبارویم
دردانه ام پارسال روز پدر بود که به دنیا آمدی و با آمدن تو من بهترین و زیباترین هدیه رو به همسر عزیزم دادم اگه بخوام تاریخ قمری تولدت رو حساب کنم یکسال از یکی شدن من با فرشته ی بی بال خداوند میگذرد و من هر روز و هر شب خداوند را به خاطر داشتن تو شاکرم
دختر عزیزم دوستت میدارم بیش از آنکه در اندیشه ها بگنجد از خدا میخواهم یاری ام کند تا به تو بهترین ها را بیاموزم و تو را آنگونه که شایسته ی بهترین ها هستی پرورش دهم