سلنا نفس مامان و باباسلنا نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

پرنسس سلنا

روزانه های دخترم

1393/4/30 19:42
نویسنده : مامان الهام
1,066 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم الان که دارم برات مینویسم 1 سال و 1 ماه و 27 روزه هستی خیلییییییییییییییییییییییی بچه ی مهربونی هستی و کمی شلوغ و همین طور به شدت کنجکاو با کنجکاوی فراوان هرچی داریم و نداریم رو  از کشوها ی کمد و کابینت وخلاصه هرجایی که دستت برسه میریزی بیرون مامانی قربون کنجکاویت بشه خلاصه چیزی تو خونه نیست که از دست شما در امان باشه .

پیشرفت های زیادی تو صحبت کردن به دست آوردی کلمات جدیدی که تو این ماه یاد گرفتی:

سه - چار(چهار) - پنج-شش - ده- چشم -پا - پر(تو بازی کلاغ پر میگی)- عمو- سارا(اسم عروسک مورد علاقه ات) -چای- ننی(نی نی)

دیگه بعضی مواقع میتونی نیازهاتو به زبون بیاری وقتی آب میخوای میگی آپ هروقت شیر میخوای میگی ماما شیر و . . .

تلفن رو برمیداری میذاری رو گوشت و در حالتی که داری راه میری با تلفن هم صحبت میکنی وقتی بهت میگم سلنا الو رو بهم بده میری و تلفن رو از روی میز برمیداری و میدی بهم.

خیلی خوب کلاغ پر و لی لی حوضک بازی میکنی و خیلی شیرین هم میگی پر،4  تا و گاهی تعداد بیشتری از مکعب هات رو روی هم میذاری.

میری برست رو برمیداری و موهاتو شونه میکنی عزیز دلمییییییییییی و من هر بار بادیدن یه کار جدید از شما کلییییییییییییییییییی ذوق میکنم

گاها  کارهایی رو که خودت میدونی نباید انجام بدی رو انجام میدی و مدام حین انجام کار میگی نه نه چون هروقت شما یه کار بد انجام بدی من به شما میگم نه نه شما هم از من یاد گرفتی و حین انجام کارهای بد ت میگی نه نه.

چند روز قبل سرم وحشتناک درد میکرد دست هامو گذاشته بودم روی صورتم شما فکر کردی من میخوام باهات دالی بازی بکنم اومدی دستامو از روی صورتم برداشتی و با خنده گفتی ادو یعنی اون موقع میخواستم درسته قورتت بدم و کلی از کارت خنده ام گرفت و دیگه سردرد یادم رفت.

چند روز قبل چراغ قوه موند زیر زانوت و من آخش کردم بار اول بود که من یه چیزی رو  آخ میکردم شما هم فوری از من یاد گرفتی و از اون موقع مدام زمین رو آخ میکنی میزنی روی زمین و میگی آخ آخ.

دیگه خیلییییییییییییییییییییییییی خوب راه میری و کم کم شروع کردی به دویدن البته هنوز تو دویدن خیلی حرفه ای نشدی و یکمی که میدوی میفتی زمین  ولی خیلی خوب راه میری و همیشه هم موقع راه رفتن توی هردوتا دستت وسایل میگیری یعنی امکان نداره شما راه بری و تو دستات وسایل نباشه گاهی سعی میکنی وسایل سنگین رو هم برداری یعنی همه ی تلاشت رو میکنی که برشون داری ای قربونت بشم.

تو تاریخ 93/4/22 برای اولین بار تونستی بدون کمک گرفتن از جایی خم بشی و وسایلت رو که افتاده بود زمین برداری تو تاریخ 93/4/25 هم تونستی برای اولین بار با پا به توپ ضربه بزنی.

عاشق توپ بزرگ و قرمزت هستی و اکثرا تو خونه موقع راه رفتن توپت رو هم میگیری بغلت.

هر موقع یه لیوان دست ما میبینی  میگی آپ آپ گاها واقعا تشنه هستی و آب میخوری ولی گاها نه.

تازگی ها به یکی از عروسک هات خیلی علاقه مند شدی و بهش غذا میدی ولی گاهی هم قاشق رو به جای دهن میکنی تو چشم عروسک بیچاره اسمشم من سارا گذاشتم چون تلفظ سارا راحت تره وقتی سارا رو میذارم روی بالش و بهت میگم برو پیش سارا لالا کن میری و پیشش لالا میکنی.

میتونی بعضی از اعضای بدن مثل چشم و بینی رو نشونمون بدی وقتی بهت میگم سلنا دماغم رو نشونم بده تا دماغ من بیچاره رو نکنی ول نمیکنیخندونک

وقتی بهت میگیم سلنا پا شو پا میشی معنی خیلی از کلمات رو هم با وجود اینکه نمیتونی به زبون بیاری ولی میدونی وقتی ازت میخواییم بهشون اشاره میکنی  و یا برامون میاریشون آفرین دختر باهوشم.

وقتی بهت میگم سلنا پاپان هاتو بیار میری و کفش هاتو میاری برام وقتی یه چیزی بهت میدم که اینو ببر بده به بابا میبری میدی به بابایی و . . .

همچنان مثل سابق وقتی بابایی بخواد بره بیرون پشت سرش گریه میکنی دیگه بابایی لباساشو برمیداره و پشت در لباساشو میپوشه و میرهخندونک

همچنان مثل سابق از بچه های کوچیک میترسی و وقتی وارد جایی بشیم که بچه ی کوچیک باشه میچسبی به من و بابایی ولی با بزرگ تر ها خیلییییییییییییی رابطه ی خوبی برقرار میکنی من برای غلبه بر این ترست همون طور که تو پست های قبلیم نوشتم دنبال کارگاه دو زبانه ی مادر و کودک گشتم تا حین بازی تو منم تو کلاس ها شرکت داشته باشم ولی همون طور که گفتم همچین جایی رو پیدا نکردم مهد کودک هم با حرف هایی که از مهد کودک ها شنیدم تا وقتی خودت نتونی  کامل صحبت بکنی و اتفاقات توی مهد رو برام توضیح بدی نمیذارمت البته الان دارم دنبال مهدکودکی میگردم که اگه بشه ساعتی ببرمت و بذارن خودم هم پیشت بشینم تا حالا با چند تا مهد صحبت کردم قبول نکردن امیدوارم بتونم یه همچین جایی رو که حین بازی تو منم بتونم پیشت بمونم رو پیدا کنم خلاصه دختر خوشگلم خیلییییییییییییییییییییی دوست دارم و نگران تربیتت هستم و امیدوارم بتونم با کمک بابایی بهترین ها رو بهت بدم و شما در آینده هیچ مشکل و کمبودی نداشته باشی.

من از وقتی شما هنوز به دنیا نیومده بودی یه جعبه برات درست کرده بودم واسمش رو هم گذاشتم جعبه ی یادگاری های سلنا که اینجا میخوام عکس جعبه رو هم بذارم

محتویات جعبه تا این لحظه:

قرآن -بی بی چک-برگه ی آزمایش تعیین بارداری-سونوگرافی های دوران حاملگی-آزمایش های غربال گیری دوران  حاملگی-دفتر خاطرات که توش خاطرات دوران حاملگیم رو برای شما ثبت کردم-برگه معاینه ی بدنی نوزاد(که تو بیمارستان موقع ترخیص شما رو معاینه کردن)-اولین دفترچه ی بیمه ات-دستبند بیمارستانی من و شما-برگه هایی که خاله مهربون ها برای جش دندونیت و تولدت برای شما یادگاری نوشتن -گیفت ها ی جشن د ندونی و تولدت(وسایل تزیینی جشن دندونی و تولدت رو توی یه جعبه ی دیگه نگه داشتم)-شمع تولد یک سالگیت و . . .

پسندها (13)

نظرات (17)

مهربوون
30 تیر 93 20:07
به نظر من مامان تو بهترینی جعبه هم بهترین چیزه و بزرگترین خاطره
مامان الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم شما همیشه به ما لطف داری مرسی خانومی
مامانی و بابایی دخمل بلا
30 تیر 93 22:02
سلام مامانی گل و مهربون سلنای خوشگلم تبریک میگم سلنا جونم که همچین مادر فداکار و مهربونی داری که اینقدر به فکر آینده و تربیت شماست . دوست جونی نازنینم خدا دختر خوشگل و باهوش و شیطونت رو برات نگه داره . باز خوبه سلنا از بچه ها میترسه , فاطمه که از همه میترسه . چه خوب که این همه یادگاری براش میزاری کنار اونم توی جعبه به این قشنگیییییییییییییی. قربون عروسک بازیات خانوم خوشگل .
مامان الهام
پاسخ
فدای دوست مهربونم بشم عزیزم ممنونم خدا فاطمه ی ناز شما رو هم برات نگه داره
لیلی
31 تیر 93 1:44
سلاااااام سلناخانوم...دست مامان جونیت دردنکنه که این وبوبرات درست کرده... خیییییییییییلیییییییی نازوخوشگلی... وسلام مامان سلناجونم،دست گلتون دردنکنه... دلم میخوادلینکتون کنم تازودبه زودبه شماوسلنای گلم سربزنم... اگه شماهم موافق بودین خبرم کنین... دوستتون دارم ... سلناجونم پیش منم بیاعزیزدلم...قدمت عشقه... بووووووووووس ...هم واسه سلنای قلبم وهم واسه ی مامان گلش الهام...
مامان الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم که به وب ما سر زدین و ممنون از لطفتون عزیزم با افتخار لینکتون میکنم
بیتا
31 تیر 93 7:48
سلام مامان مهربون سلنا......چقدرقشنگ ودوست داشتنی مینویسین واقعابه دل میشینه وخیلیم باسلیقه وباحوصله هستین ازطرف من سلنای عزیزوناز روببوسین....توخیلی نازی سلناخانوم خیلی دوستت دارم عزیزم
مامان الهام
پاسخ
ممنونم بیتا جون لطف داری خانومی
بابای سلنا
31 تیر 93 9:05
برای پدر و مادر بهترین حس بزرگ شدن لحظه به لحظه فرزندش هست . دست همسرگلم درد نکنه که لحظه به لحظه بزرگ شدن دخترمون رو می نویسه تا یادگاری باشه برای سلناجون و خاطره ای برای ما . ممنون الی جونممممممممم
مامان الهام
پاسخ
ممنونم همسر عزیزم
مامان دینا
31 تیر 93 10:29
چه کار خوبی کردین همه رو یه جا جمع کردین . افرین به دختر باهوش و خوشگله خاله بوووووووووووووووس
مامان الهام
پاسخ
مرسی خاله جون
زهرا
31 تیر 93 15:51
سلام....الهام خانم خدا حفظش کنه....ماشالا مثل عروسک میمونه سلنا جون.. وبلاگ خیلی زیبایی هم دارین....خوشحال میشم بهم سربزنین...الهام جون اگه موافق تبادل لینک بودی....خبرم کن....عزیزم سلناروهم محکم از طرف من ببوس... جیگر....فدات
مامان الهام
پاسخ
سلام خانومی ممنون که به وبمون سر زدین حتما عزیزم خیلی خوشحال میشم دوست وبلاگی خوبی مثل شما داشته باشم
لیلی
1 مرداد 93 1:34
ــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــ(¯´v´¯) ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ (¯´v´¯)I love U...I love U...I love U(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــ(¯´v´¯) ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ (¯´v´¯)I love U...I love U...I love U(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــ(¯´v´¯) ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ (¯´v´¯)I love U...I love U...I love U(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) سلام خاله الهام جون وسلنای عزیزم... خداروشکرامروز وق کردم وبه همه ی عکسات نگاه کردم، نازنین من خییییییییلییییی نازی... الهام جونم؛عزیزدلم پیش منم بیا... برقرارباشی تک من... بوووووووس به لپ خوشملت سلنای ماهم... دوستتون دارم...ღღღ
مامان الهام
پاسخ
لیلی عزیزم ممنونم که بهمون سر میزنی و با کامنت های زیبات خوشحالمون میکنی
خاله الهام،مامان نهال
1 مرداد 93 2:37
وااااااااااااااااای.چه دخمل نازی.خدا حفظش کنه.تقریبا هم سن نهال منه.خوشحال میشم به ما هم سر بزنید.
مامان الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم حتما بهتون سر میزنم
مامان آروین
1 مرداد 93 11:26
سلام الهام جون خیلی پست جالبی بود لذت بردم فدای سلنا جون با این کارها وشیرین زبونیاش ایده جعبه خیلی باحال بود خوش به حال سلنا با مامان با سلیقه و مهربونش
مامان الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف داری
عاطفه (دختر خاله ی یاسی)
1 مرداد 93 18:55
سلااااااام چه وب نازی داری دوس جونیم به منم سر بزن منتظرتماااااااااااااا
مامان الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم حتما بهتون سر میزنم
مامانی
2 مرداد 93 0:15
ماشااله به سلنا که اینهمه کار بلده یعنی رها هم میتونه بعد دوماه این کارارو انجام بده؟
مامان الهام
پاسخ
انشاالله حتما باور کن بچه ها بعد یک سالگی کلی بزرگ میشن و بعد یک سالکی یه عالمه تغییرات تو رها خواهی دید عزیز دلمو ببوس
مامی
2 مرداد 93 2:43
خوش به حالت سلنا چه مامان خوبییییی داری
مامان الهام
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان یاسمین
2 مرداد 93 5:31
آرزوی موفقیت برای هر سه شما دارم خدا این خانم خوشگل و ملوس رو از شر وبدی دور نگه داره و براتون حفظش کنه بسیار اتاق زیبایی داره وسایلش هم با سلیقه چیده شده عزیزم راستی لباسای این دختر ملوس رو از کجا تهیه کردید منم برای یاسمینم بخرم منتظر شما و جوابتون هستم عزیزم
مامان الهام
پاسخ
ممنونم خانومی شما لطف دارین گلم حتما بهتون سر میزنم و جوابتونو تو وب خودتون مینویسم
✿مامان دنیز✿
2 مرداد 93 10:50
سلام مامانی دست گلت درد نکنه ،منم اینکارو کردم رو بی بی چکش هم تاریخ و...رو یادداشت کردم خیلی روزها و احساسات شیرینی به آدم دست میده ،آدم دلش میخواد از لحظه لحظه اون دقایق یه کپی محض احتیاط داشته باشه و تا ابد حتی وقتی بخواد فراموشی بگیره اینها تنها خاطرات شیرینی باشه که براش میمونه خوشحالم با هم همفکریم عزیزم معلومه مامانیه خوب و اینده نگر و عاشقی هستی
مامان الهام
پاسخ
سلام عزیزم من دلم میخواد جز به جز دوران کودکس سلنا رو براش ثیت کنم آره واقعا لحظات بی نظیری هستن ممنونم گلم من تمام سعی ام رو میکنم تا مادر خوبی واسه سلنا باشم امیدوارم که همین طور باشه
عاطفه (دختر خاله ی یاسی)
2 مرداد 93 17:53
سلام خاله خواهش میکنمخدادخمل ناز شما رو هم حفظ کنه بازم پیش ما بیایین
مامان الهام
پاسخ
ممنونم خانمی چشم حتمابازم بهتون سر میزنم شما هم همین طور بازم پیش ما بیایین و با نظراتتون خوشحالمون کنین
زهرا مامان درسا
6 مرداد 93 1:28
واااااای چقدر از خوندن کارها سلنا جونم لذت بردم. چون سلنا جون با درسا همسال هستن چیزهایی که از سلنا جون می خونم برام خیلی ملموسه و کلی ذوق میکنم مثل زمانیکه درسا این کارها رو انجام میده. خدا شما دو تا کوچولو ی ناز رو برای ما حفظ کنه سلنای باهوش و نازنینم می بوسمت
مامان الهام
پاسخ
آره تقریبا تمام کارهای این وروجک ها شبیه همه الهی آمین خدا دخترای خوشگلمون رو برامون خفظ کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس سلنا می باشد