روزانه های دخترم
عزیزم الان که دارم برات مینویسم 1 سال و 1 ماه و 27 روزه هستی خیلییییییییییییییییییییییی بچه ی مهربونی هستی و کمی شلوغ و همین طور به شدت کنجکاو با کنجکاوی فراوان هرچی داریم و نداریم رو از کشوها ی کمد و کابینت وخلاصه هرجایی که دستت برسه میریزی بیرون مامانی قربون کنجکاویت بشه خلاصه چیزی تو خونه نیست که از دست شما در امان باشه .
پیشرفت های زیادی تو صحبت کردن به دست آوردی کلمات جدیدی که تو این ماه یاد گرفتی:
سه - چار(چهار) - پنج-شش - ده- چشم -پا - پر(تو بازی کلاغ پر میگی)- عمو- سارا(اسم عروسک مورد علاقه ات) -چای- ننی(نی نی)
دیگه بعضی مواقع میتونی نیازهاتو به زبون بیاری وقتی آب میخوای میگی آپ هروقت شیر میخوای میگی ماما شیر و . . .
تلفن رو برمیداری میذاری رو گوشت و در حالتی که داری راه میری با تلفن هم صحبت میکنی وقتی بهت میگم سلنا الو رو بهم بده میری و تلفن رو از روی میز برمیداری و میدی بهم.
خیلی خوب کلاغ پر و لی لی حوضک بازی میکنی و خیلی شیرین هم میگی پر،4 تا و گاهی تعداد بیشتری از مکعب هات رو روی هم میذاری.
میری برست رو برمیداری و موهاتو شونه میکنی عزیز دلمییییییییییی و من هر بار بادیدن یه کار جدید از شما کلییییییییییییییییییی ذوق میکنم
گاها کارهایی رو که خودت میدونی نباید انجام بدی رو انجام میدی و مدام حین انجام کار میگی نه نه چون هروقت شما یه کار بد انجام بدی من به شما میگم نه نه شما هم از من یاد گرفتی و حین انجام کارهای بد ت میگی نه نه.
چند روز قبل سرم وحشتناک درد میکرد دست هامو گذاشته بودم روی صورتم شما فکر کردی من میخوام باهات دالی بازی بکنم اومدی دستامو از روی صورتم برداشتی و با خنده گفتی ادو یعنی اون موقع میخواستم درسته قورتت بدم و کلی از کارت خنده ام گرفت و دیگه سردرد یادم رفت.
چند روز قبل چراغ قوه موند زیر زانوت و من آخش کردم بار اول بود که من یه چیزی رو آخ میکردم شما هم فوری از من یاد گرفتی و از اون موقع مدام زمین رو آخ میکنی میزنی روی زمین و میگی آخ آخ.
دیگه خیلییییییییییییییییییییییییی خوب راه میری و کم کم شروع کردی به دویدن البته هنوز تو دویدن خیلی حرفه ای نشدی و یکمی که میدوی میفتی زمین ولی خیلی خوب راه میری و همیشه هم موقع راه رفتن توی هردوتا دستت وسایل میگیری یعنی امکان نداره شما راه بری و تو دستات وسایل نباشه گاهی سعی میکنی وسایل سنگین رو هم برداری یعنی همه ی تلاشت رو میکنی که برشون داری ای قربونت بشم.
تو تاریخ 93/4/22 برای اولین بار تونستی بدون کمک گرفتن از جایی خم بشی و وسایلت رو که افتاده بود زمین برداری تو تاریخ 93/4/25 هم تونستی برای اولین بار با پا به توپ ضربه بزنی.
عاشق توپ بزرگ و قرمزت هستی و اکثرا تو خونه موقع راه رفتن توپت رو هم میگیری بغلت.
هر موقع یه لیوان دست ما میبینی میگی آپ آپ گاها واقعا تشنه هستی و آب میخوری ولی گاها نه.
تازگی ها به یکی از عروسک هات خیلی علاقه مند شدی و بهش غذا میدی ولی گاهی هم قاشق رو به جای دهن میکنی تو چشم عروسک بیچاره اسمشم من سارا گذاشتم چون تلفظ سارا راحت تره وقتی سارا رو میذارم روی بالش و بهت میگم برو پیش سارا لالا کن میری و پیشش لالا میکنی.
میتونی بعضی از اعضای بدن مثل چشم و بینی رو نشونمون بدی وقتی بهت میگم سلنا دماغم رو نشونم بده تا دماغ من بیچاره رو نکنی ول نمیکنی
وقتی بهت میگیم سلنا پا شو پا میشی معنی خیلی از کلمات رو هم با وجود اینکه نمیتونی به زبون بیاری ولی میدونی وقتی ازت میخواییم بهشون اشاره میکنی و یا برامون میاریشون آفرین دختر باهوشم.
وقتی بهت میگم سلنا پاپان هاتو بیار میری و کفش هاتو میاری برام وقتی یه چیزی بهت میدم که اینو ببر بده به بابا میبری میدی به بابایی و . . .
همچنان مثل سابق وقتی بابایی بخواد بره بیرون پشت سرش گریه میکنی دیگه بابایی لباساشو برمیداره و پشت در لباساشو میپوشه و میره
همچنان مثل سابق از بچه های کوچیک میترسی و وقتی وارد جایی بشیم که بچه ی کوچیک باشه میچسبی به من و بابایی ولی با بزرگ تر ها خیلییییییییییییی رابطه ی خوبی برقرار میکنی من برای غلبه بر این ترست همون طور که تو پست های قبلیم نوشتم دنبال کارگاه دو زبانه ی مادر و کودک گشتم تا حین بازی تو منم تو کلاس ها شرکت داشته باشم ولی همون طور که گفتم همچین جایی رو پیدا نکردم مهد کودک هم با حرف هایی که از مهد کودک ها شنیدم تا وقتی خودت نتونی کامل صحبت بکنی و اتفاقات توی مهد رو برام توضیح بدی نمیذارمت البته الان دارم دنبال مهدکودکی میگردم که اگه بشه ساعتی ببرمت و بذارن خودم هم پیشت بشینم تا حالا با چند تا مهد صحبت کردم قبول نکردن امیدوارم بتونم یه همچین جایی رو که حین بازی تو منم بتونم پیشت بمونم رو پیدا کنم خلاصه دختر خوشگلم خیلییییییییییییییییییییی دوست دارم و نگران تربیتت هستم و امیدوارم بتونم با کمک بابایی بهترین ها رو بهت بدم و شما در آینده هیچ مشکل و کمبودی نداشته باشی.
من از وقتی شما هنوز به دنیا نیومده بودی یه جعبه برات درست کرده بودم واسمش رو هم گذاشتم جعبه ی یادگاری های سلنا که اینجا میخوام عکس جعبه رو هم بذارم
محتویات جعبه تا این لحظه:
قرآن -بی بی چک-برگه ی آزمایش تعیین بارداری-سونوگرافی های دوران حاملگی-آزمایش های غربال گیری دوران حاملگی-دفتر خاطرات که توش خاطرات دوران حاملگیم رو برای شما ثبت کردم-برگه معاینه ی بدنی نوزاد(که تو بیمارستان موقع ترخیص شما رو معاینه کردن)-اولین دفترچه ی بیمه ات-دستبند بیمارستانی من و شما-برگه هایی که خاله مهربون ها برای جش دندونیت و تولدت برای شما یادگاری نوشتن -گیفت ها ی جشن د ندونی و تولدت(وسایل تزیینی جشن دندونی و تولدت رو توی یه جعبه ی دیگه نگه داشتم)-شمع تولد یک سالگیت و . . .