روزانه های دخترم
نفسم الان که دارم برات مینویسم 1 سال و 2 ماه و 23 روزه هستی این روزها اصلا نمیذاری ازت عکس بگیرم به همین خاطر زیاد عکس جدید ندارم که بذارم ولی عوضش این روزها تا دلت بخواد برامون دلبری میکنی این روزها واقعا بزرگ شدنت رو احساس میکنم خیلی دختر فهمیده ای شدی گاهی بهم کمک میکنی وقتی میخواییم شام بخوریم وسایل ها رو ازم میگیری و میاری میدی به بابایی تا بابایی میز رو بچینه,چند روز قبل بابایی رو زمین دراز کشیده بود و زیر سرش هم بالش نداشت دیدم رفتی یکی از بالش هامون رو برداشتی و آوردی گذاشتی پیش بابایی
دیگه جونم برات بگه حسابی شیطون شدی و مدام در حال بالا رفتن از مبل یا تخت خوابه مایی,دیگه هیچی تو خونه از دست شما در امان نیست و تا حالا کلی وسیله شکوندی
همچنان به سختی بهت غذا میدم عاشق هندوانه و نون باگتی,از این ماه به تجویز دکترت دیگه بهت ویتان میدم که ترکیبی از آهن و مولتی ویتامین و زینکه البته به سختی میخوری و مزشو دوست نداری با اینکه اسانسش پرتغالیه ولی دوسش نداری
تازگی ها دست دادن رو یاد گرفتی و هر وقت بهت میگم سلنا دست بده دستتو به طرفمون دراز میکنی,معنی باز رو هم یاد گرفتی و وقتی بهت میگم سلنا دستاتو باز کن دستاتو بازشون میکنی,ورق زدن کتاب رو هم خیلی دوست داری منم برات کتاب حمام گرفتم تا راحت تر بتونی ورقشون بزنی
کلمات جدیدی که تو این ماه یاد گرفتی
ناز-باز-سگ-آنه(آینه)-عش(عشق)-مه(محیا اسم دوستت)-نانا(نانای)
توپ بازی رو خیلی دوست داری و موقع توپ بازی کلی ذوق میکنی و همین طور بالش بازی رو هم خیلی دوست داری ,برات حباب ساز گرفتم وقتی حباب ها رو میبینی میدوی دنبالشون تا بگیریشون ولی خوب همین که دستت بهشون میخوره میترکن ,دست بابایی رو میگیری و میبریش به طرف حموم بعد وانتو نشونش میدی یعنی پرش کن و شما آب بازی کنی ولی وقتی آب به موهات میخوره جیغ و داد میکشی,همه ی وسایل خونمون رو میبری و میذاری تو تراسمون یعنی ما هر چی گم کنیم میریم تو تراس پیداش میکنیم از کنترل تی وی بگیر تا لوازم آرایش من,عاشق صدای همزن برقی و آب میوه گیری هستی مدام نشونمون میدی و ازمون میخوای تا بازشون کنیم,کنترل تی وی رو برامون میاری و نانای میکنی یعنی بزنین به شبکه ی آهنگ ای کوچولوی شیطون,این روزها میای و سرتو میذاری روی پاهام و روی پاهام دراز میکشی و منم کلی ذوق میکنم و موهای خوشگلتو نازشون میکنم شدیدا بهم وابسته ای چند روز قبل که من رفته بودم آرایشگاه با هم از خونه در اومدیم شما و بابایی هم رفتین سوپر مارکت تا خرید بکنین بابایی میگه همین که رسیدیم خونه و سلنا رو گذاشتم زمین شروع کرد ماما گفتن میگه همه ی اتاق ها و آشپزخونه رو میگشت و میگفت ماما ماما ای قربونت بشم,خیلی به من و بابایی حساسی و گاها که کسی ما رو بغلمون میکنه گریه میکنی یعنی حتی دوست نداری کسی بغلمون کنه
تو این ماه برای اولین بار بردیمت آرایشگاه و همون طور که تو پست قبلیم گفتم کلی گریه کردی ولی عوضش ماه بودی ماهتر شدی,همین طور این ماه بردیمت بینایی سنجی خدا رو شکر که به قول خاله پریسا(دوست مامانی)چشمات مثل عقابه ولی خوب بعد یک سالگی حتما باید بچه ها رو بینایی سنجی برد من و بابایی هم بردیمت تا خیالمون راحت بشه
تا حالا از تابلو فرش شما بعد ار نصب به دیوار عکس ننداخته بودم اینم تابلو فرش با طرح سلنا بعد از نصب روی دیوار